سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند می فرماید : گفتگوی علمی در میان بندگانم دلهای مرده را حیات می بخشد؛ آن گاه که در آن به امر من برسند [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
کل بازدیدها:----94781---
بازدید امروز: ----7-----
بازدید دیروز: ----15-----
وهجرت مقدمه جهاد است (شهید آوینی )

 

نویسنده: طرح هجرت دانشکده علوم حدیث
یکشنبه 86/3/6 ساعت 6:28 عصر

به نام خدا

نوشته فرزانه قلخانی

دیروز عصر تو فضای خالی خیال مرا پر کرده بود و غبار سیمین گذرت بر آوار آیینه‌ها پیدا بود. دیروز وجودم خستگی را بیش هر روز دیگر احساس می‌کرد و صدای تپش پنجره‌ها غریبانه‌تر به گوش می‌رسید و دلم تنهاتر از همیشه در بیراهه‌های سکوت به دنبال تو می‌گشت. چشمم بی‌تابی می‌کرد و می‌خواست اندکی از بغض‌های دلش را بر گستره ورق جاری کند و این حکایت ناگفته را آغاز کرد:

ای بهترین می‌دانی تو تنها کسی هستی که من شبها در ناله جیرجیرک‌ها و هق‌هق پیچک‌های خشک در خیالش تا سپیده صبح بیدار می‌مانم و من آن تخته‌پاره‌ام که سال‌ها در ساحل خاموش سیل‌خور امواج است و یا قایق پهلوگرفته در دل اقیانوس که سال‌ها در آرزوی ساحل نمناک بغض‌ها را به اعماق گلو می‌کشاند و هرگاه اشکی از چشمانش جاری می‌شود سرش را زیر آب می‌کند تا قطره اشکش در دل دریا گم شود. چقدر دوریم از هم آنجا تو هستی در بیکرانه وجود و اینجا که من هستم در کنج خاطرات تار که این ظلمت بی تو بودن را حتی فانوس قلبم را هم روشن نمی‌کند.

یا صاخب الزمان

    نظرات دیگران ( )
نویسنده: طرح هجرت دانشکده علوم حدیث
شنبه 85/10/2 ساعت 5:0 عصر

چرا من حد حجاب را رعایت نکردم؟ نوشته سارا صمدی کلاس پنجم

زیرا با عرض معذرت فراوان من حرفهای شما که جمعه گفته بودید فراموش کرده بودم آن چیزی که به شما گفتم یعنی کم و بیش حجاب را رعایت کردم منظورم این بود که هنوز شما این حرفها را نگفتید حجاب را رعایت می‌کردم یعنی جلو نامحرم موها و پاها یا همان دستهایمان پوشیده بود.

تمام


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: طرح هجرت دانشکده علوم حدیث
پنج شنبه 85/9/23 ساعت 7:0 صبح

نامه‌ای به پدر مهربان نوشته آمنه کولیوند12 فرزند علی‌اکبر از روستای قصبستان

ا سلام[السلام] علیک یا ابا عبدلا[عبدالله]

سلام به گرمی آفتاب. سلام امام زمان. من تو را دوست دارم و امیدوارم تو هم مرا دوست داشته باشید. من می‌دانم که نامه اعمال ما دوشنبه‌ها و پنج‌شنبه‌ها به دست تو می‌رسد. من امیدوار تا وقتی که عمر دارم کارهای زشت و ناپسند انجام ندهم که شما و خودم ناراحت شویم و من شرمنده شوم. ای امام زمان مگر ما مسلمانان جهان کار زشت و ناپسند انجام می‌دهیم که شما ظهور نمی‌کنید. ای امام زمان من چند آرزوی دارم. 1 خدایا همه‌ی مریض‌های جهان را شفا بده 2 همه‌ی مردم جهان را به راه راست هدایت کن 3 ظهور امام زمان را نزدیک بگردان. آمی یا ربل آلمین[آمین یا رب العالمین]

ای آقا شما کی ظهور می‌کند و ظلم و ستم و مردمان بدکار را نابود سازید. ای امام مهدی اگر شما ما را دعا نکنید ما زنده نبودیم و نمی‌توانستم این نامه را برای شما بنویسم. من می‌دانم که شما نامه‌ی من را گوش می‌دهید. تو مانند پدری مهربان و خوش‌اخلاق هستی. من امیدوارم که روزی بتوانم تو را ببینم حتی اگر روز قیامت باشد. من امیدوارم که به نامه‌ی گوش داده باشید. خدانگهدار ای امام مهربان.

***


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: طرح هجرت دانشکده علوم حدیث
شنبه 85/9/18 ساعت 2:0 عصر

 نوشته فاطمه موسیوند فرزند علی‌حسین از روستای قصبستان

یا قائم                                                     یا حجت

به نام خداوند خورشید ماه

که دل را به نامش خرد داد راه

سلام به خداوندی که جهان را آفریده. خدایا من تو را شکر می‌کنم که برای خورشید ماه زمین را برای ما آفیده‌ی[آفریده‌ای] و به ما پدر و مادر خوب داده‌ای. خدایا من تو را خیلی دوست دارم* من دوست دارم که هر چه زودتر امام زمان(ع) ظهور کند و تمام مشکل‌های جهان و مسلمانان جهان را برطرف کند* امیدوارم تمام بیماران را شفا دهد* به تمام نیازمن‌دان و فقیران کمک کند* ما مسلمانان برای دیدن روی گل آقا امام زمان روزشماری می‌کنیم* امیدوارم هر چه زودتر آقا امام زمان ظهور کند و دل ما مسلمانان را شاد کند* آقا امام زمان بچه‌ها را دوست دارد و دل آن‌ها را شاد می‌کند*

***

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: طرح هجرت دانشکده علوم حدیث
چهارشنبه 85/9/15 ساعت 4:0 عصر

 نوشته فرزانه موسیوند کلاس دوم راهنمایی از روستای گنبله

سلام. سلام بر تو ای پسر رسول می‌خواستم روی این کاغذ سفید بنویسم که ما شیعیان منتظر ظهور شما هستیم و از شما می‌خواهیم که هر چه زودتر ظهور کنید و دنیا را پر از عدل و داد و احسان کنید. از شما می‌خواهیم که برای همه شیعیان و بیماران و معلمین ما و پدر و مادر ما دعا کنید و از خدا بخواهید بیماران را همه شفاع دهد. آمین یا رب العالمین.

***

به نام خدا

نوشته فرزانه قلخانی

دیروز عصر تو فضای خالی خیال مرا پر کرده بود و غبار سیمین گذرت بر آوار آیینه‌ها پیدا بود. دیروز وجودم خستگی را بیش هر روز دیگر احساس می‌کرد و صدای تپش پنجره‌ها غریبانه‌تر به گوش می‌رسید و دلم تنهاتر از همیشه در بیراهه‌های سکوت به دنبال تو می‌گشت. چشمم بی‌تابی می‌کرد و می‌خواست اندکی از بغض‌های دلش را بر گستره ورق جاری کند و این حکایت ناگفته را آغاز کرد:

ای بهترین می‌دانی تو تنها کسی هستی که من شبها در ناله جیرجیرک‌ها و هق‌هق پیچک‌های خشک در خیالش تا سپیده صبح بیدار می‌مانم و من آن تخته‌پاره‌ام که سال‌ها در ساحل خاموش سیل‌خور امواج است و یا قایق پهلوگرفته در دل اقیانوس که سال‌ها در آرزوی ساحل نمناک بغض‌ها را به اعماق گلو می‌کشاند و هرگاه اشکی از چشمانش جاری می‌شود سرش را زیر آب می‌کند تا قطره اشکش در دل دریا گم شود. چقدر دوریم از هم آنجا تو هستی در بیکرانه وجود و اینجا که من هستم در کنج خاطرات تار که این ظلمت بی تو بودن را حتی فانوس قلبم را هم روشن نمی‌کند.


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: طرح هجرت دانشکده علوم حدیث
چهارشنبه 85/9/15 ساعت 3:0 عصر

 

نوشته علی قلخانی کلاس پنجم فرزند براتعلی از روستای چاشخوره

اول از خداوند و دومین از بچه‌ای که تربیت دارند باید به آن تشکر. کسانی که به ما می‌گویند بیا برویم زنگ خانه‌ای آن‌ها میزنیم و ما نباید برویم با آن‌ها هم‌کاری کنیم.


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: طرح هجرت دانشکده علوم حدیث
یکشنبه 85/9/12 ساعت 6:0 صبح

 

باعرض تبریک فراوان به مناسبت میلاد مسعود وفرخنده امام رضا(ع) این نامه یکی از دانش آموزان روستا به امام رضا علیه السلام است.

[نامه‌ای به امام رضا(ع)] نوشته زهرا چگینی از روستای منجان

با عرض سلام و به خدمت امام عزیز، امام رضا امیدوارم که از همه‌ی ما بندگان خداوند راضی و خشنود باشی. امام عزیزم من از شما امام بزرگوار و مهربان می‌خواهم که من و همه‌ی دانش‌آموزان را در درسهایمان کمک کنی. من از شما امام بزرگوار می‌خواهم که من را بطلبی که بتوانم به پابوس بیایم و ضریح پاک و مقدست را از نزدیک ببینم و ببوسم و من آرزوهای زیادی دارم و می‌خواهم که مرا به این آرزوها برسانی. یکی از آن آرزوها سلامتی و ضهور آن حضرت می‌باشد. اماما همه‌ی نیازمندان را به حق بزرگی خودت کاری کن که نیازهایشان برآورده شود و تمامی مریضان را شفا بده و دست‌های دشمنان اسلام را از کشور پاکمان کوتاه کن و هیچ وقت ما را محتاج کسی نکن. امیدوارم که از من و همه بندگانت راضی باشی و گناهانمان را ببخشی.


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: طرح هجرت دانشکده علوم حدیث
پنج شنبه 85/9/9 ساعت 9:0 صبح

 نوشته سمیه قلنانبازاز بچه های روستا

سلام به رهبر عزیزم من از تو ممنونم که این همه چیز به من دادی. آقای خامنه‌ای تو از وطن همه‌ی مردم نگهداری می‌کنی. رهبر عزیزم من تو را دوست دارم و از تو تشکر می‌کنم. آقای خامنه‌ای من مثل پدرم به تو می‌گویم بابای دنیا.


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: طرح هجرت دانشکده علوم حدیث
دوشنبه 85/9/6 ساعت 9:0 صبح

[نامه‌ای به مربی خود] نوشته مریم قمری

با عرض سلام و خسته نباشی به معلم عزیزم آقای روحی

آقای روحی من از شما تشکر می‌کنم به خاطر این همه چیزهایی که به ما آموخته‌اید. به خدا من وقتی که به کلاس آقای- مجیدی- خیرلایی[خیراللهی]- آقای یزدانی می‌رفتم آنها طوری توضیح می‌دادند که من بیشتر چیزهای آنها را متوجه نمی‌شدم ولی به خدا از سر کلاس شما چیزها را به زودی یاد می‌گیرم مثلاً شما وقتی که چیزی را می‌گفتید. 2بار دربارۀ آن توضیح می‌دادی و من همیشه خدا خدا می‌کردم که کلاس شما زودتر شروع شود. من اول راست خودم را می‌گویم که وقتی انگشتری به انگشتم می‌کردم لباسم را بر روی آن نمی‌آوردم و نمی‌دانستم که گناه دارد به خدا من اثلاً احساس دیگر می‌کنم و وقتی که یک دانه از موهایم بیرون می‌آید خیلی ناراحت و خجالت می‌شوم. و من به خدا با گریه این نامه را می‌نویسم.

خداحافظ

***


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: طرح هجرت دانشکده علوم حدیث
یکشنبه 85/9/5 ساعت 9:0 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

همه ما خدا را دوست داریم و به آن احترام می‌گذاریم. او ما را آفریده است و به ما نعمت‌های فراوانی داده است. اولین چیزی که از خدا می‌خواهم این است که ایران را پیروز و سربلند نگهدارد. دومین چیز سایه‌ی پدر و مادر را در بالاسر ما نگهدارد و سومین چیز این است که تمام بچه‌‌های ایران را و مخصوص جوانان ایران را در آینده موفق باشند. و از خدای بخشنده مهربان می‌خواهم درس خودم و دوستانم را در کلاس چهارم خوب کند و به ما کمک کند.

***

نامه‌ای به خدا نوشته لیلا کولیوند13 فرزند علی‌اکبر از روستای قصبستان

سلام ای خدا بزرگ تو می‌دانی که من تا بحال چه کرده‌ام و تا بحال چه کشیده‌ام. ای خدا فقط تو تنها کسی هستی که من رازهایم را پیش تو گفته‌ام چون تو تنها رازنگهدار این کره خاکی و آب‌ها هستی. ای خدای قادر و توانا تو حتماً در کارت حکمتی وجود داشت که من را در یک شهرک بدون هیچ دوست و رفیقی در مدرسه گذاشتی و در مدت یک‌سال اخیر هیچ دوست صمیمی را پیدا نکردم اما حکمتش را نفهمیدم شاید حکمت همان هدفت باشد که من قدر یک دوست خوب که در دوره ابتدایی که پنج سال با او دوست بودم را بفهمم. ای خدای بخشنده من منظورم این که اول نامه‌ام نوشته‌ام که تا بحال چه کشیده‌ام منظورم این است که تا بحال چه نقاشی‌هایی درمورد نماز و نقاشی‌های دیگر کشیده‌ام. منظورم از سختی نیست چرا ادامه دهدم چون خودت بر همه چیز آگاه هستی. ای خدای توانا هر کسی ممکن است در خانواده‌اش سختی‌هایی کشیده باشد و مشکلات زیادی در خانواده‌اش باشد البته مثلاً هتّا[حتی] آن‌هایی که مقام بالا داشته باشند در خانواده‌هایشان ممکن است مشکل داشته باشد. ای خدای دانا درحالی که دارم این نامه را می‌نویسم به فکر آن جهانم افتادم که باید چه سختی‌هایی بکشم. ای خدای بی‌نیاز و بی‌شریک و بی‌همتا می‌دانی که من وقتی دستم را به درگاه تو دراز می‌کنم دست‌هایم خالی برنمی‌گردد و وقتی دستم را از درگاهت می‌ظآورم پایین دستم سنگینی می‌کند و می‌دانم جواب خواسته‌ام را داده‌ای. نمی‌توانم بگویم خداحافظ زیرا خودت خدا هستی و از لحاظ دیگر اینکه نمی‌خواهم خداحافظی کنم چون اگر بخواهم بنویسم تمام دفترهای دنیا را پر می‌کند. پس خدا یار و نگهدارم باشد و سلام نامه‌ی به خدا تمام.


    نظرات دیگران ( )
<      1   2   3      >

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • نامه‌ای به پدر مهربان نوشته فاطمه جگروند از روستای قصبستان
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • مطالب بایگانی شده

  • لوگوی دوستان من

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  •