سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تندخویى گونه‏اى دیوانگى است ، چرا که تندخو پشیمان شود و اگر پشیمان نشد دیوانگى او استوار بود . [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----94747---
بازدید امروز: ----1-----
بازدید دیروز: ----3-----
وهجرت مقدمه جهاد است (شهید آوینی )

 

نویسنده: طرح هجرت دانشکده علوم حدیث
سه شنبه 85/8/23 ساعت 5:3 عصر


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: طرح هجرت دانشکده علوم حدیث
سه شنبه 85/8/23 ساعت 4:8 عصر

به نام خدا

***

بعد از ساعتها تلاش و سر و کله زدن با بچه‌های پیش دبستانی تا پیش دانشگاهی عادت کرده بودیم در هر گوشه و کنار و در هر شرایطی که بود کسی رو پیدا کنیم و شروع کنیم به آموزش و{به مقدار لازم} پرورش.

این عادت از روستاها به اصفهان و تا شهر دودالوده‌ی تهران کشیده شد.

تو راه برگشت به تهران آقای(الف. الف) با یک بچه‌ی اصفهانی که در مقطع راهنمایی تحصیل می‌کرد هم صندلی شد چشمتون روز بد نبینه! احتمالا این بزرگوار اتوبوس را با کلاسهای روستای صادق‌آباد و یا  یاسه‌چای اشتباه گرفته بود، به همین دلیل از هفت ساعتی که تو راه بودیم حدود 5ساعت به این طفل معصوم عربی درس داد بقیه‌ی وقت رو هم صرف ریاضی و معما و ضرب‌المثل و گزارش کار از طرح هجرت کرد.

 بگذریم که ما هم دست کمی از آقای (الف. الف) نداشتیم .

حسین فرامرزی - مربی

***


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: طرح هجرت دانشکده علوم حدیث
سه شنبه 85/8/23 ساعت 4:7 عصر

 به نام  یکتا مهربان دوست داشتنی

تصمیم گرفته ایم که خاطرات مربیان طرح هجرت ونوشته های بچه های روستا را دراین صفحه جمع کنیم امید که مورد توجه قرار بگیرد


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: طرح هجرت دانشکده علوم حدیث
چهارشنبه 85/7/19 ساعت 5:1 عصر

بچه ها رفتند،طرح هجرت وبرگشتند. دو هفته از ناز ونعمت شهرنشینی خارج  شدند، رفتند روستا توی روستاهای محروم می خواستند با مردم روستا دوست بشن. با بچه های روستا شادی کنند،یاد بدن یاد بگیرن رفتند، که با نفس خودشون جهاد کنند. الآن چند وقتی برگشتند. اما با کوله باری از دل تنگی، دل تنگ  بچه های روستا دل تنگ کوچه های افلاکی روستا، دل تنگ لحظه های پاک با بچه ها بودن،

الآن میگن بچه ها اونجا حال وهوای جبهه داشت. یکی میگه حضور شهدا و امام را اونجا می تونی حس کنی. دیگری میگه نه اصلا اونجا جبهه بود.جبهه هان راستی الآن نوبت من وتو که جهاد کنیم. یا یاد بگیریم جهاد کنیم.

(از شما اره از تو که این مطلب را خوندی می خوام که اگر احساس می کنی کمکی مطلبی سخنی (علمی ،هنری برای بچه های روستا داری از ما دریغ نکن.


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: طرح هجرت دانشکده علوم حدیث
چهارشنبه 85/7/19 ساعت 4:40 عصر

هوالهادی

«..... إنی مهاجر إلی ربی ...»(العنکبوت 26)

 

...می دانم منتظرآمدن کسی است

منتظر دستانی پر سخاوت

منتظر نگاهی مهربان ...

من وتو می توانیم نگاه مهربان و دستان پر سخاوت را بر بیکرانه ی دل آسمانی اش هدیه کنیم

یک «یا علی »می خواهد وهمتی بلند

واکنون «هجرت »منتظر گامهای سبز توست


    نظرات دیگران ( )
<      1   2      

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • نامه‌ای به پدر مهربان نوشته فاطمه جگروند از روستای قصبستان
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • مطالب بایگانی شده

  • لوگوی دوستان من

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  •